جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

آتش‌سوزی سینما رکس

از: دانشنامۀ آریانا


فهرست مندرجات

[ایران][تاریخ معاصر ایران]




[] آتش‌سوزی سینما رکس

سینما رکس آبادان ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ شب هنگام و در حین نمایش فیلم گوزنها به دست ترورست‌های ناشناخته به آتش کشیده شد[۱] و ۳۷۷ نفر از کسانی که به تماشای فیلم گوزنها به سینما رفته بودند زنده زنده در آتش سوختند.[۲] دربهای ورودی و خروجی همگی قفل بود و معدود نجات یافتگان، موفق شده بودند با شکستن یکی از دربهای خروج اضطراری خود را نجات دهند.[۳]

در خصوص تعداد کشته‌شدگان در سینما آمار مختلفی ارائه شده‌است. روزنامه اطلاعات در همان زمان آمار را ۶۰۰ نفر اعلام کرد که از این تعداد ۳۷۷ نفر کشته شدند. محمدرضا پهلوی بعدها کشته شدگان را ۴۷۷ نفر بيان داشت. دادستان وقت آبادان تعداد اجساد را ۳۰۶ جسد اعلام نمود و منابع رسمی بعد از انقلاب این تعداد را همان ۳۷۷ نفر دانستند.[۴]


هزاران تن از بستگان قربانیان فاجعه آبادان، روز بعد از حادثه، در گورستان این شهر و در میان اجساد سوخته و متلاشی شده به دنبال پیکرهای عزیزان خود می‌گشتند، اما تنها ۱۰۳ نفر و آن هم از روی علایم و شواهد توسط بستگان خود شناسایی شدند.

به گزارش روزنامه اطلاعات، اجساد سوخته گروه کثیری از قربانیان این فاجعه که از فرط سوختگی شناخته نشدند در گورهای دسته‌جمعی به خاک سپرده شد.
بازماندگان‌شان که حتی از شناختن عزیزان خود محروم ماندند، بر سر و سینه خود می‌کوبیدند و از شدت شیون و زاری از حال رفتند.

این اجساد پس از آن‌که حدود ۱۶ ساعت برای شناسایی در گورستان آبادان در معرض تماشا گذاشته شده بودند به دنبال موافقت خانواده‌ها و مقامات مسوول به خاک سپرده شد.

۱۰۳ جسدی که شناسایی شده بودند به صورت جداگانه به خاک سپرده شدند. در طی مراسم خاکسپاری، مرد ۴۵ ساله‌ای به نام سهراب محبوبی که چند تن از عزیزانش را از دست داده بود، در برابر چشمان حیرت‌زده مردم سکته کرد و مرد.

آنروز منظره‌های دردناکی در گورستان جنت‌آباد آبادان به چشم می‌خورد، از آن جمله:

    در میان اجساد شناخته‌نشده‌ای که به خاک سپرده شد، دردناک‌ترین منظره‌ای که به چشم می‌خورد، مادری بود که فرزند خردسالش را در سینه می‌فشرد.

    پیش از آن‌که آخرین بقایای اجساد دفن شود جسد نیمه‌سوخته زن حامله‌ای صدای شیون بینندگان را تا صدها متر آنطرف‌تر به گوش می‌رسانید.

    در شکم این زن که نه ماهه حامله بود جسد سوخته جنینی به خوبی پیدا بود. چند جسد نیمه‌سوخته و استخوانی اعضای یک خانواده که در هم فرو رفته بودند کار دفن را مشکل کرده بود.

    این حالت تاثرانگیز نمایان‌گر آن بود که پدر و مادر با بروز حادثه، یکدیگر و نیز فرزندشان را در بر گرفته بودند. بناچار این خانواده را به همان صورت در دل خاک دفن کردند.[۵]

سرانجام، دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۵۷ هجری خورشیدی برابر بیست و یکم اوت ۱۹۷۸ میلادی آخرین بقایای قربانیان این جنایت به خاک سپرده شد.[۶]

داریوش همایون سخنگوی دولت در پایان جلسه هیات وزیران، در‌باره فاجعه آبادان به خبرنگاران گفت:

    "من تصور نمی‌کنم در دنیا جز در دورانی که فاشیست‌ها در آلمان حکومت می‌کردند، چنین اتفاقی افتاده باشد. تاکنون در هیچ جای جهان هیچ گروه تروریستی نسبت به مردم مملکت خودش چنین وحشی‌گری نکرده است و این حقیقتاً پدیده‌ای است که در‌باره آن باید فکر کرد و مردم ایران باید در‌باره آن فکر کنند.

    این یک سابقه وحشتناکی است که گذاشته شد و لکه سیاهی را روی نام کشور ما گذاشت. ما وارد آن مرحله‌ای می‌شویم که شاهنشاه از آن به‌عنوان وحشت بزرگ نام برده‌اند.

    این باید با واکنش سخت توده‌های مردم روبه‌رو شود. در عین این‌که دولت وظایف خودش را در‌این‌باره انجام می‌دهد، مردم باید واکنش نشان دهند.

    مردم باید این اقدامات را محکوم بکنند و عملاً نشان بدهند که تماشاگران و قربانیان ساده این وحشی‌گری‌ها نیستند.

    واکنش عمومی باید احساس بشود و گروه‌های مختلف و کسانی که داعیه‌های گوناگون دارند، باید موضع خودشان را در برابر این وحشت بزرگ یا وحشی‌گری بزرگ روشن بکنند.

    کارهایی نظیر آتش زدن سینما رکس آبادان و کشتن سیصد چهارصد نفر زنده زنده در آتش لحظه تصمیم‌گیری را برای همه گروه‌ها پیش آورده است.

    همه این گروه‌‌ها از چپ و راست باید مسوولیت خودشان را دقیقاً در برابر چنین اعمالی روشن بکنند تا مردم ایران بدانند که این گروه‌ها و دسته‌های مختلف در کجا قرار دارند."[۷]

در‌حالی ‌که سینما رکس آبادان در آتش می‌سوخت و هنوز رسانه‌ها خبر آن را منتشر نکرده بودند، در میان چند صد نفری که در مقابل سینما رکس آتش‌سوزی را تماشا می‌کردند، افرادی شایع کردند که در این سینما فیلمی از شاه و فرح به اشتباه پخش شده بود که هیچ‌کس نمی‌بایستی می‌دید.

به همین علت سینما را به آتش کشیدند تا همه حاضرین در این سینما بسوزند و کسی نتواند با بیرون آمدن از سینما، ماجرا را توضیح دهد.

این شایعه چند روز بعد در سراسر کشور بر زبان‌ها بود و حتی گفته می‌شد که تیمسار رزمی هر کسی را که موفق به خروج از سینما می‌شد به زور به سالن نمایش بر‌می‌گرداند تا کشته شود. تیمسا‌ر رزمی، پیش از این و در زمان وقایع دی‌ماه ۵۷ رییس شهربانی قم بود.

عده‌ای نیز معتقد بودند که این فاجعه را شاه به وجود آورده که مخالفان خود را بدنام کند، به خصوص آن‌که دو روز پیش از آن صحبت از وحشت بزرگ کرده بود.

اما در هر صورت با رفتار بسیار ضعیف رژیم در این ماجرا، هر‌ روز بر تعداد کسانی که این شایعه‌ها را باور می‌کردند افزوده می‌شد.

در این میان مخالفان رژیم بدون هیچ سندی و نیز بدون هیچ‌گونه تردید و یا ترسی، رژیم، شخص شاه و سازمان‌های امنیتی را عامل این فاجعه اعلام می‌کردند.

آیت‌الله خمینی آن روز در پیامی به نهضت آزادی ایران نوشت:

    "امروز که شاه می‌خواهد با آتش‌سوزی و ویرانگری، مبارزات حق‌طلبانه ملت ما را به دنیا بد جلوه دهد، بر ما و شماست که بدون فوت وقت، نقشه شیطانی او را در جهان فاش کنیم و نگذاریم نهضت اسلامی انسانی را با بوق‌های تبلیغاتی لکه‌دار کند."

نهضت رادیکال ایران نیز با صدور اعلامیه‌ای حکومت را مسوول مستقیم فاجعه ننگین آبادان و همه فجایع نظیر آن در هر جای مملکت می‌دانست و می‌نویسد:

    "...‌اتفاقی نیست که رییس شهربانی آبادان کسی است که در هنگام کشتار قم ریاست شهربانی آن شهر را داشت و پس از کشتار با ترفیع مقام، به ریاست شهربانی آبادان منصوب شد."

نشریه جنبش علی‌اصغر حاج‌سید جوادی نیز در شماره هشت، فوق‌العاده ویژه آبادان می‌نویسد:

    "دو روز بعد از مصاحبه پادشاه و مقایسه بین تمدن بزرگ رژیم که محصولی جز قتل و فساد و دزدی در بیست و پنج سال اخیر نداشته است، با برنامه وحشت بزرگ از طرف شاه، برنامه وحشت بزرگ با فاجعه سینما رکس آبادان و قتل ۳۷۷ نفر بی‌گناه اجرا شد..."

حتی نمایندگان مخالف مجلس نیز با اظهارات خود بر ابهام‌ها افزودند. محسن پزشکپور ضمن اظهار تاسف و درماندگی گفت: نمی‌توانم بگویم چه کسی به این جنایت دست زده است.

احمد بنی‌احمد معتقد است که آتش‌سوزی «تصادفی» بوده است. و عجیب‌تر از آن سخنان استاندار خوزستان است که اعلام می‌کند این فاجعه کار هیچ نوع مسلمان حتا از نوع افراطی آن نیز نیست.

تیمسار رزمی، ریس شهربانی آبادان در یک مصاحبه گفت: کسانی که از حادثه جان سالم به در برده‌اند مشاهده کرده بودند که چهار یا پنج مرد قبل از آنتراک، سالن سینما را ترک کردند و چند دقیقه بعد حریق شروع شد.

وی گفت تاکنون نه نفر در‌رابطه با این قضیه بازداشت شده‌اند. آن‌ها اعتراف کرده‌اند که آماده آتش‌ زدن چند نقطه از شهر بوده‌اند اما شرکت خود را در آتش‌سوزی سینما رکس قویاً تکذیب می‌کنند.

رییس شهربانی آبادان اعلام کرد اطمینان دارد که مسببین این فاجعه وابسته به گروه مارکسیست ـ اسلامی هستند و افزود خوب می‌دانیم که دشمنان ما کمونیست‌ها هستند که از احساسات مذهبی مردم سو‌استفاده می‌کنند.

تیمسار رزمی در مورد رقم قطعی کشته‌شدگان تایید کرد که ممکن است تعداد تلفات از ۳۷۷ جسد که تا‌کنون پیدا شده بیشتر باشد.

سالن سینما گنجایش ۷۰۰ تا ۷۵۰ تماشاچی را داشته است و شهود مختلف متذکر شدند که سالن سینما کاملاً پر از تماشاچی بوده است.

وی افزود دست و پاهای قطع شده زیادی در سالن پیدا شده است. تیمسار رزمی گفت که خرابکاران چهار بمب آتش‌زا در سالن نمایش کار گذاشته بودند. وی تعداد جسدهای شناسایی شده را ۲۴۰ تن ذکر کرد.

آیات عظام مراجع تقلید شیعیان هیات‌هایی را به‌طور مستقل مامور تحقیق در‌باره فاجعه ملی سینما رکس آبادان کردند.

به دنبال دستوری که آیت‌الله العظمی شریعتمداری به نمایندگان خود در آبادان داد تا در‌باره فاجعه اخیر آبادان و شناخت مسببین واقعی آن تحقیق و نظر خود را اطلاع دهند، روز بعد آن اعلام شد که چند تن دیگر از آیات عظام و روحانیون طراز اول از جمله آیت‌الله العظمی گلپایگانی و آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی نیز همین دستور را به نمایندگان خود در آبادان داده‌اند.

آیت‌الله العظمی شیرازی، آیت‌الله العظمی وحیدی، آیت‌الله یحیی نوری و آقای سید‌عبدالرضا حجازی نیز اعلام کردند که هر کدام هیاتی را مامور تحقیق در‌باره فاجعه آبادان می‌کنند. دولت اعلام نمود که با تمامی این هیات‌ها حداکثر همکاری را خواهد کرد.[۸]

در درگیریهای بعدی، انقلابیون این آتش سوزی را به مقامات ساواک منتسب کردند و متقابلا در فضای انقلابی سال ۱۳۵۷ مقامات وقت حکومت پهلوی این رویداد را به تندروهای اسلامی نسبت داد.[۹] در همین راستا فردی به نام هاشم منیشدپور با نام مستعار عبدالرضا آشور در عراق دستگیر و توسط ساواک مجبور به اعتراف شد. ولی دادستان آبادان با این اعترافات قانع نشد و از پخش اعترافات وی از تلویزیون جلوگیری کرد.[۱۰]

شاه بعدها از این عمل دادستان گلایه کرد و در کتاب پاسخ به تاریخ نوشت:

    "مقصر واقعی به عراق گریخت و در آنجا دستگیر شد. اعترافات او ثبت شد. ولی قضاتی که مرعوب شده و یا جبون بودند بر این قضیه سرپوش گذاشتند."[۱۱]

در سال ۱۳۵۹ فردی به‌نام حسین تکبعلی‌زاده خود را به مقامات معرفی کرد و اقرار کرد که عامل جنایت او بوده‌است. او که انتظار داشت مانند يک قهرمان با او برخورد شود، به همراه همدستانش دستگیر و پس از هجده جلسه محاکمه به اعدام محکوم و تیرباران شد. در جریان محاکمات مشخص شد که او که فردی معتاد و بیکار بود، هیچ وابستگی به رژیم شاه نداشته و به‌خیال خود این حرکت انقلابی را در جهت پیشبرد مقاصد انقلاب انجام داده بود.[۱۲]


[] جنایت برای انقلاب

دادگاه سینما رکس که در طول سیزده روز از اول تا دوازده شهریور ۵۹ با کیفرخواست علیه سی و سه متهم در آبادان برگذار شد، عمدتا به محاکمه فردی به نام حسین تکبعلی‌زاده که به بیماری اعتیاد مبتلا بود، تبدیل شد. وی که به دلیل عقاید مذهبی و تحت تأثیر اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های روحانیان، با دو تن از دوستانش، پیش از اين، اقدام به آتش‌زدن سینما سهیلا نیز کرده بود که نافرجام ماند، ماجرایی را تعریف می‌کند که تا جایی که روزنامه‌ها آن را انتشار داده‌اند، قلم بطلان بر تمامی نظرات کینه‌توزانه ارباب مطبوعات، سازمان‌های سیاسی، خود آیت‌الله خمینی و دادگاه مزبور و هم‌چنین برخی خانواده‌های قربانیان می‌کشد که اصرار داشتند آن را به رژیم شاه نسبت دهند. رژیم شاه قطعاً در این پرونده مقصر بود. اما نه به دلیل آدم‌سوزی بلکه به دلیل اشتباهات مقاماتی که مسئول آرامش و امنیت کشور بودند و باید این پرونده را پیگیری می‌کردند. پرونده‌ای که گفته می‌شود محمدرضا عاملی وزیر اطلاعات و جهانگردی رژیم وقت، با اطلاعات مستندی که در این زمینه جمع‌آوری کرده بود، در واقع حکم اعدام خود را توسط رژیم کنونی صادر کرد. اطلاعاتی که قطعاً چیزی جز در جهت آنچه خود سردمداران رژیم در اوایل به آن اعتراف می‌کردند نمی‌توانست باشد:

کیهان در ۲۲ آذر ۱۳۵۸ در تیتر بزرگی از قول آیت‌الله لاهوتی در یک مصاحبه اختصاصی نوشت: "در زمان طاغوت سینمای قم به دستور سید احمد خمینی منفجر شد". او در این مصاحبه، برای توصیف "فرزند امام" به تقسیم "افراد مملکت" پرداخت و پس از توضیح "میراث‌خواران انقلاب" گفت: "دسته دیگر عبارتند از افرادی که در دوران گذشته همیشه به انقلاب فکر می‌کردند و گذشته از اندیشیدن در راه انقلاب و به ثمر رسیدن آن فداکاری می‌کردند تن به آب و آتش می‌زدند. اعمالی متهورانه و شجاعانه که برای دسته اول تعبیر به حرکات جنون‌آمیز می‌شد مرتکب می‌شدند". او درباره "آنها" می‌گوید: "با همه نگهبانی مرزبانان شاه از مرز عبور می‌کردند و به پاکستان و لبنان و سوریه و فلسطین برای تبادل اندیشه و دریافت سلاح می‌شتافتند و سپس به مملکت باز می‌گشتند و خانه‌های امن را پر از سلاح می‌کردند و در مراکز استان‌های این مملکت خانه‌های امن داشتند... حاج احمد خمینی از این دسته دوم بود. او به علت علاقه شدیدش به واژگونی رژیم سابق و برای اینکه به رژیم بفهماند که روحانیت زنده است دستور انفجار سینمای قم را صادر کرد. گرچه او بسیاری از کارهای خود را از من پنهان می‌کرد ولی "آشنا داند صدای آشنا" من ... دانسته بودم که او فرزندی است خلف برای امام خمینی".

کسی را اما در آن زمان گوش شنوایی برای این نوع فعالیت انقلابی مردان خدا و فرزندان خلف امام نبود.

دادگاه حسین تکبعلی‌زاده علنی بود. به گفته تکبعلی‌زاده، نماینده امام در آبادان با علنی بودن دادگاه وی موافق نبود و گفته بود: "حسین تکبعلی‌زاده می‌خواهد بگوید روحانیون این کار را کرده‌اند و ممکن است مردم قبول کنند". او هم از زندان پیغام داد: "بروید به ایشان بگویید اگر شما ریگی به کفش ندارید چرا از محاکمه وحشت دارید؟" تکبعلی‌زاده که به خیال خود سینما را با همکاری دوستانش در راه انقلاب آتش‌زده بود، در دادگاه می‌گوید: "بعضی از مأموران زندان به من می‌گفتند آخوندها گولت زده‌اند" و به این نکته اشاره می‌کند هنگامی که در زندان بوده خیلی‌ها می‌خواستند برای او کاری انجام دهند و از جمله اینکه وی را به خارج بفرستند.

بی‌تردید آنچه تکبعلی‌زاده در دادگاه و در بازجویی‌های خود گفته، معتبرترین منبع و سرنخ فاجعه آدم‌سوزی سینما رکس آبادان است که بدون آنکه مرتکبانش بدانند، نقش مؤثری در روان جامعه علیه رژیم گذشته بازی کرد و بهترین دستاویز را در اختیار مخالفان نهاد. تکبعلی‌زاده می‌گوید دو روز بعد به یکی از دوستانش به نام عبدالله گفت: "من و فرج و فلاح سینما را آتش زدیم". عبدالله او را به فردی معرفی کرد که خود را "عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در آمریکا" معرفی کرده بود. این فرد به حسین تکبعلی‌زاده گفت: "ما می‌خواهیم کسانی که در صحنه بوده‌اند جریان را تعریف کنند تا به این وسیله جنایات شاه را برای خارج از کشور نشان دهیم".

از اعترافات حسین تکبعلی‌زاده معلوم است که وی در رابطه با یک جریان سیاسی و مذهبی قرار داشت. او از اعلامیه‌های "امام" حرف می‌زند که با فرج بذرکار (نام مستعار: فواد) تکثیر و با موتور پخش می‌کردند. او می‌گوید به او پیغام داده بودند: "به حسین بگویید که به خاطر کتاب می‌خواهند تو را بگیرند و فرار کن. بعد من رفتم بلیط گرفتم و صبح روز بعد مأموران به خاطر کتاب اشتباهی ریخته بودند داخل خانه همسایه مان و من نیز کتابها را با خود برده و... آتش‌زده بودم". رییس دادگاه چیزی درباره "کتابها" نمی‌پرسد بلکه موضوع را به "ساواکی" بودن "یکی از بستگان فرج" منحرف می‌کند و چنین پاسخ می‌شنود: "او ساواکی نبوده بلکه به وسیله ساواک دستگیر شده و مسئله به این صورت نبوده". رییس دادگاه می‌پرسد: "شما با فرج صحبت نکردید که چرا سینما را آتش می‌زنید؟" متهم: "فکر می‌کردم که کاری در جهت انقلاب و اینهاست". رییس: "آیا فرج توضیح داد؟" متهم: "برایش فرقی نمی‌کرد و موافق جنگ فرسایشی بود که اعصاب رژیم توسط آنها خورد می‌شود".

روز سوم دادگاه، تکبعلی‌زاده می‌گوید: "با وجودی که مردم پس از حادثه می‌گفتند رزمی [سرتیپ رضا رزمی رییس شهربانی‌های قم و آبادان] و شاه این جنایت را انجام داده‌اند، و من که خودم از مجریان این فاجعه بودم فکر نمی‌کردم هیچ‌گونه وابستگی به کسی داشته باشم". تکبعلی‌زاده سه ماه پس از آدم‌سوزی سینما رکس به اتهام سرقت و سنگ‌زدن به مأموران دستگیر شد و در زندان ماند تا با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شد. خودش می‌گوید: "من در میان مردم از زندان بیرون آمدم و همان شب به اتفاق سایر بچه‌های محل در خیابان‌های شهر به پاسداری مشغول شدیم".

او ظاهراً ماجرا را به مثابه اقدامی در راه پیروزی انقلاب اسلامی به فراموشی سپرده بود تا اینکه عکس خود را به عنوان "جنایتکار ساواک" که از زندان فرار کرده، در مجله جوانان می‌بیند. از اینجا سرگردانی او که به رگ غیرتش بر خورده بود که چرا به عنوان "جنایتکار ساواک" معرفی شده، بین آبادان و اصفهان و تهران و میان مقام‌های سیاسی و روحانی رژیم تازه آغاز می‌شود. او می‌خواست "قهرمان" شود و حالا "ساواکی و قاتل" معرفی شده بود.

حسین تکبعلی‌زاده که پس از ظاهراً سوخته شدن سه تن دیگر از همدستانش تنها مانده بود (در گزارش‌های کیهان تنها سخن از جسد فرج است که شناسایی شد و از یدالله و فلاح هیچ خبری نیست) به هر مقامی که می‌توانست مراجعه کرد تا بگوید ساواکی نیست بلکه در راه انقلاب و امام این کار را کرده است. از رشیدیان و کیاوش و جمی در خوزستان تا هاشم صباغیان و آیت‌الله آذری قمی در تهران و آیت‌الله خادمی در اصفهان و حتی دفتر امام. او می‌گوید که صباغیان در این مورد با بازرگان نخست وزیر دولت موقت نیز صحبت کرد. سرانجام ظاهراً با این وعده که منتظرند "سر و صدا بخوابد" تا پس از یک "محاکمه کوچک" او را آزاد کنند، تکبعلی‌زاده را به زندان می‌فرستند.

در این میان، دادستان در جلسات علنی در صدد تبرئه کسانی بر می‌آید که تکبعلی‌زاده از آنها نام برده و آن زمان مصدر امور شده بودند. تکبعلی‌زاده که مسیر جریان را احساس کرده بود، در نامه‌ای به مادرش می‌نویسد: "این رژیم می‌خواهد مرا به به رژیم سابق ربط دهد و از عوامل آن بداند". شاید تکبعلی‌زاده را بتوان نخستین فرزندی دانست که انقلاب اسلامی به جای بلعیدن، با شتاب قورتش داد.

برای ربط تکبعلی‌زاده به رژیم سابق اما در برابر سخنان صریح خود وی که مدافع انقلاب بود و پاسدار آن شده بود، کار چندانی نمی‌شد کرد. از همین رو تلاش شد تا از شاهدان برای اثبات این امر کمک گرفته شود. از جمله در ششمین جلسه دادگاه محمد بذرکار برادر فرج به عنوان شاهد اگرچه می‌گوید: "من متوجه شدم که فرج برادرم با حسین ارتباط دارد و اعلامیه‌های امام را می‌خوانند و به سخنرانی‌ها و نوارها گوش می‌دهند". ولی ادامه می‌دهد صبح پس از فاجعه "رحیم میرصفیانی پسر دایی من آمد خانه و به من فوری گفت هر چه کتاب و اعلامیه هست جمع کن و ببر بیرون چون ممکن است مأموران حمله کنند ... مسئله مهم این است که حسین در دفاعیاتش گفته غیر از ما چهار نفر کسی خبر نداشت. پس رحیم میرصفیایی چرا روز بعد از حادثه ... به منزل ما آمده و به من گفت اعلامیه‌ها را جمع کن و ببر. این می‌رساند که ایشان در این ماجرا دست داشته است و ساواکی هم بوده است". ولی خود دادستان هم می‌داند حتی اگر چنین می‌بود، ساواکی بودن و طرفدار خمینی بودن هیچ مغایرتی با یکدیگر نداشتند. امروز دیگر بر همه روشن است که برخی ساواکی‌ها و نظامی‌ها جزو طرفداران "امام" بودند.

در عین حال دادستان نمی‌توانست سخنان تکبعلی‌زاده را در مورد مذهبی بودن و اعتقادش به انقلاب اسلامی انکار کند. پس این بار تلاش کرد از شاهدانی استفاده کند که بگویند وی چندان هم مذهبی نبوده است. ولی شاهدان نیز نمی‌توانند ایمان مذهبی تکبعلی‌زاده را انکار کنند. از جمله عبدالله لرقبا می‌گوید: "حسین صادقانه اقرار کرد که معتاد است و از ما طلب کمک کرد که او را ترک بدهیم و ما این برنامه را وظیفه خود می‌دانستیم و کمک کردیم ... و این فکر به نظرم آمد که حسین می‌تواند این خلاء را که در اثر ترک اعتیاد برایش به وجود آمده بود با یک چیز دیگر، جدید و تازه پر کند و سعی کردم آن را در یک جوّ دیگر و با یک فرهنگ و با یک طرز فکر دیگر آشنا کنم ... و وقتی کار کلاس قرآن شروع شد، از او خواستم در آن کلاس شرکت کند ولی متأسفانه ایشان فقط چند جلسه در این کلاس حضور داشتند ... و گاهی اوقات در مساجد و سخنرانی‌ها و گاهی در خانه ایشان و خانه خودمان اقدام به شنیدن نوارهای سخنرانی و خواندن اعلامیه می‌کردیم ... فکر می‌کنم تنها مسئله‌ای که حسین را دوباره از معتاد شدن مانع شد همان عشق به ایمان او بوده".

تا اینکه رییس دادگاه سینما رکس آبادان که کسی کمتر از حجت‌الاسلام سید حسین موسوی تبریزی، رییس دادگاه ویژه انقلاب اسلامی، نبود، روی دست همه بلند می‌شود. وی پس از پایان دادگاه و اعدام محکومان، با وجود اینکه شرح اعترافات متهمان و شاهدان در برابر دید همگان قرار گرفته و خود وی نیز قطعاً بیش از آنچه منتشر شده، از اصل ماجرا با خبر است، در گفتگوی اختصاصی با خبرگزاری پارس می‌گوید: "این کار رژیم منحوس بوده و ساواک مستقیماً در این امر دخالت داشته". وی با وجود اعترافات صریح حسین تکبعلی‌زاده می‌گوید: "این شخصی که سینما را آتش‌زده به اعتراف خودش مذهبی نبوده و حتی مشروب می‌خورده ... و فیلم‌های سکسی می‌رفته"!

حسین تکبعلی‌زاده اما در آخرین جلسه دادگاه از زبان یکی از شاهدان (عبدالله لرقبا) که کارمند هواپیمایی ملی ایران بوده و ماده‌ای که سبب آتش‌سوزی شده نیز ظاهراً مخلوطی از بنزین هواپیما و روغن بوده است، یک بار دیگر به موضوع "انقلاب" اشاره کرده و می‌گوید: لرقبا پس از اینکه وی نزد او اعتراف به آتش‌زدن سینما رکس کرده است، به این دلیل از اطلاع دادن به مقامات خودداری کرده که آن را موضوع "انقلاب" می‌دانسته است. شاهدی حتی از این سخن گفته که یدالله معروف به زاغی، یکی از چهار نفری که سینما را به آتش کشیده‌اند، قبل از فاجعه از وی "حلالیت" طلبیده است و حسین تکبعلی‌زاده در آخرین دفاعیه خود می‌گوید: "این می‌رساند که آنها (فرج، فلاح و یدالله) از عمق فاجعه با اطلاع بوده‌اند و به قصد خودکشی به خاطر هر هدفی که داشته‌اند چنین عملی مرتکب شده‌اند". بله، درست خواندید! تکبعلی‌زاده از عملیات انتحاری حرف می‌زند.

سرانجام پس از هجده جلسه علنی، روز سیزده شهریور اعلام شد شش عامل فاجعه سینما رکس تیرباران شدند. هفت نفر غیاباً به اعدام و پانزده نفر به زندان محکوم شده و پنج نفر تبرئه گشتند. ولی آیا معلوم شد واقعاً مقصر اصلی آدم‌سوزی سینما رکس آبادان کیست؟[۱۳]


[] اعلامیه‌ی حزب توده ایران

یک سال پیش، در چنین روزی، وقتی نخستین موج‌های خشم توده‌ها، تخت خونین سلطنت پهلوی و پایگاه اقتدار امپریالیسم، به‌سرگردگی امپریالیسم آمریکا را به لرزه انداخته بود، رژیم جنایت‌پیشه آریامهری دست به‌یکی از ننگین‌ترین جنایات بشری زد. کارگران رژیم جنایت و شکنجه با اجرای توطئه‌ای بی‌رحمانه و ددمنشانه، ابتدا راه‌های فرار را بستند و آن‌گاه با فرستادن گاز مخصوصی، که از اسرائیل آورده بودند، سینمایی را که ۱٠٠٠ زن و مرد و پیر و جوان در آن سرگرم تماشای فیلمی بودند، به آتش کشیدند[۱۴].


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- حسینیان، روح‌الله، فاجعه آتش‏سوزی سینما ركس آبادان توسط عُمّال رژیم پهلوی، سايت اينترنتی مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[۲]- سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی، آیت‌الله خمینی: سینما رکس را شاه به آتش کشید، سايت اينترنتی رادیو زمانه
[۳]- فاجعه آتش‏سوزی سینما ركس آبادان توسط عُمّال رژیم پهلوی
[۴]- همان‏جا
[۵]- آیت‌الله خمینی: سینما رکس را شاه به آتش کشید
[۶]- همان‏جا
[٧]- همان‏جا؛ آقای داریوش همایون همان کسی است که در رسالۀ خود زير عنوان "حزبی برای اکنون و آينده ايران" (در صفحۀ ۱٠) در مورد افغانستان خلاف هرگونه تدبير سياسی چنين بی‌باکانه و ناسنجيده اظهار نظر ناشايست کرده است: "در همسايگی ايران، ... افغانستان نکبتی است که بدان نام کشور داده‌اند."
[۸]- همان‏جا
[۹]- الاهه بقراط، سی سال بعد: مقصر اصلی آدم‏سوزی سینما رکس آبادان کیست؟، سايت اينترنتی ژورناليست
[۱٠]- فاجعه آتش‏سوزی سینما ركس آبادان توسط عُمّال رژیم پهلوی
[۱۱]- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمۀ حسین ابوترابیان، انتشارات زرياب، چاپ دهم ۱۳۸۵، صص ۳۳۴ و ۳۳۵
[۱۲]- سی سال بعد: مقصر اصلی آدم‏سوزی سینما رکس آبادان کیست؟
[۱۳]- همان‏جا
[۱۴]- اسناد و اعلامیه‏های حزب توده ایران (از شهریور ۱۳۵٧ تا پایان اسفند ۱۳۵۸)



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]



[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]